جنایت دو پسرخاله برای هیچ!
امداد ۱۶شهریور امسال، دو پسرخاله به همراه چند جوان دیگر، بزمی شیطانی به راه میاندازند. ساعت ۴ بامداد با خروج پنج نفر از میهمانان، این مراسم تمام میشود؛ با این حال پسرخالهها یعنی «هادی. ح» و «ناصر. خ» معروف به «محمد کینیو»، انگار پیک آخرشان را با خون مرد میان سالی به نام «عباسعلی. ح» به هم زده بودند. این دو جوان که حالت طبیعی نداشتند، حوالی ساعت ۴ بامداد به درِ خانه عباسعلی میروند و سراغ «سجاد»، پسرش، را از او میگیرند. مرد میان سال در را باز میکند و چند لحظه بعد دو جوان با مرد درگیر میشوند.
«محمد کینیو» با دسته چاقو ضرباتی به سر مرد میزند و او روی زمین میافتد و...؛ چهار روز پس از این درگیری مرد مصدوم در بیمارستان جان میبازد. با مرگ او، پروندهای جنایی تشکیل میشود و قاضی وحید خاکشور، بازپرس ویژه قتل، رسیدگی به پرونده را برای دستگیری ضاربان آغاز میکند. این درحالی بود که متهمان چند ماه متواری بودند تا اینکه پس از ماهها فرار، دستگیر و شش ماه پس از جنایت، صبح پنجشنبه گذشته برای بازسازی صحنه جنایت به محل بازگردانده شدند.
محمد میخواست مرحوم را بزند
«هادی. ح» به عنوان اولین متهم، شروع به تعریف وقایع آن شب کرد. او به سابقه اختلاف پسرخاله اش (محمد کینیو)، با مقتول اشاره کرد و گفت: محمد پسرخالهام با مرحوم اختلاف داشت. آنها حدود چهار ماه قبل از این اتفاق با هم دعوا کرده بودند؛ البته من سر یک موضوع دیگر با مقتول درگیر شدم.
در هر صورت چندماه از این ماجرا گذشته بود که بامداد ۱۶ شهریور، من و محمد به همراه پنج نفر دیگر از دوستانمان دور هم جمع شدیم. آنجا حین شرب خمر، من با سجاد، پسر مقتول، تماس گرفتم و حدود یک دقیقه با هم صحبت کردیم. بعد از صحبت ما، محمد در جمع به همه گفت: «من عباسعلی را میزنم. روی من اسلحه کشیده است. به سجاد و بچه هایش کاری ندارم، اما خودش را حتما میزنم.»
متهم ادامه داد: رفقایمان که رفتند، حوالی ساعت ۴ صبح بود که با محمد سوار پرایدش شدیم تا پیش سجاد برویم. ما با هم به سمت خانه مقتول رفتیم. وارد خیابان پورسینا که شدیم، نزدیک درِ خانه عباسعلی، یک پراید سفید پارک بود. محمد خودرو را وسط کوچه، کنار همان پراید، نگه داشت؛ جوری که درِ سمت من باز نمیشد.
من نتوانستم از ماشین پیاده شوم، برای همین محمد پیاده شد و در خانه را چند بار کوبید. مرحوم از داخل حیاط سه بار پرسید: «کیه؟»، محمد جواب داد: «محمدم، عمو عباس باز کن.» مرحوم در را که باز کرد، محمد بلافاصله چندین ضربه با دسته چوبی چاقو به سرش زد. شش هفت ضربه زد و مرحوم یک کلمه هم نتوانست حرف بزند. او کاملا گیج شده بود، از بینی چپش خون میآمد. محمد، مرحوم را به طرف ماشین کشید. او به همان پراید سفیدی که آنجا بود، گیر کرد و روی زمین افتاد.
برداشتن انگشتر مرحوم
متهم با اشاره به ورودی خیابان، اضافه کرد: مرحوم روی زمین که افتاد، من دیدم یک پراید۱۳۲ سفید رنگ، وارد خیابان شد. من چند بار محمد را صدا زدم؛ حتی داد زدم بیا برویم، اما او جواب نداد. وقتی دیدم خودروی پراید به ما نزدیک میشود، بلافاصله پریدم روی صندلی راننده و از در دیگر پیاده شدم. همان جا چشمم به انگشتری افتاد که پشت لاستیک عقب پراید بود. من آن را برداشتم. بعد هم دیدم مرحوم خرخر میکند. محمد را که دستش و دسته چاقو خونی شده بود، کشیدم به سمت خودرو. من خودم پشت فرمان نشستم و او از سمت در سوار شد. از محمد پرسیدم: «با تیزی چاقو زدی؟»، گفت: «نمیدانم».
در میان اخبار
- مرجانه گلچین بازهم غوغا کرد | کنایه مرجانه گلچین به گرانی گوشت + فیلم
- بازنشستگان بخوانند | تاریخ دقیق پرداخت حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی اعلام شد
- قیمت طلا و سکه امروز 19 اسفند ماه 1403 | قیمت طلا و سکه بازهم صعودی شد
- قیمت دلار امروز 19 اسفند ماه 1403 | قیت دلار همچنان در سربالایی
- نحوه استعلام موجودی کالابرگ
مرحوم فحش داد و زدمش
با اتمام اظهارات «هادی. ح»، «محمد کینیو» که جوانی سی و پنج ساله است، شروع به صحبت کرد. او درباره آن شب توضیح داد: عرق که خوردیم، من میخواستم به روستای خودمان بروم که هادی با من آمد و گفت من را پیش سجاد ببر. ساعت حدود ۴ صبح بود که رسیدیم. من با مرحوم مشکلی نداشتم؛ اما هادی با او به شدت مشکل داشت. چند ماه پیش که هادی در خانه مرحوم بود، تیراندازی هم شده بود.
در هر صورت، آن شب وقتی رسیدیم، هوا داشت روشن میشد. من در زدم. چندین بار هم در زدم. عباسعلی آیفون را برنداشت؛ اما از داخل حیاط صدایش را شنیدم که گفت: «کیه؟»، من گفتم: «عموعباس، سجاد هست؟»، وقتی او در را باز کرد، دیدم فقط یک شلوارک پایش بود و لباس دیگری نداشت. دوباره گفتم: «عموعباس، سجاد هست؟»، گفت: «نه» و بعد داخل خودرو را نگاه کرد و پرسید: «با کی آمدی؟»، گفتم: «هادی». همین که نام پسرخالهام را آوردم، او شروع به فحش دادن کرد.
هادی کف گرگی و زیرلنگی زد
محمد مدعی شد که آن روز چاقوی دسته چوبی به طول حدود بیست سی سانتی متر را که مختص ذبح گوسفند بوده، به همراه داشته است و به بازپرس جنایی گفت: عباسعلی که فحش داد، من با او درگیر شدم. سه ضربه با پشت چاقو به سرش زدم. او واکنشی نشان نداد. میخواست سمت هادی برود. هادی هم از در راننده پیاده شد و آنها به هم رسیدند.
عباسعلی میخواست به هادی مشت بزند، اما هادی جاخالی داد و یک کف گرگی به صورتش زد و زیرلنگی انداخت. عباسعلی با زیرلنگی، روی زمین افتاد و سرش به زمین خورد. بعد هادی روی سینه اش نشست و انگشترش را برداشت. بعد از آن گفت: «بشین بریم»، من نشستم توی ماشین و رفتیم. چاقو را همان شب روی داشبورد گذاشتم و بعدش نمیدانم چه اتفاقی افتاد.
من آن شب خانه پدرم نبودم
در ادامه بازسازی صحنه قتل، سجاد، پسر مقتول که دو متهم مدعی بودند برای دیدن او به خانه مرحوم آمدهاند، درباره ارتباطش با متهمان توضیح داد: آن شب، من خانه دیگرمان در همین منطقه پورسینا بودم. حوالی ساعت ۲ صبح بود که هادی به من زنگ زد. با لحن تندی گفت «تو همه جا نشستی گفتی ۲ میلیون تومان از حبیب پول میخوای؟»
گفتم: «آره. پسرعمه ات اینجا بدهکار است و حساب داره.» او در پاسخ گفت: «عیب نداره. من حساب میکنم.» بعد هم قطع کرد. هادی یک ساعت بعد هم زنگ زده بود که من خواب بودم. حوالی ساعت ۵ صبح، زن داداشم با من تماس گرفت و گفت: «بیا بابا را زدند.» بعد متوجه شدم. همسایهها به زن برادرم خبر داده بودند. ما با عجله آمدیم و دیدم پدرم روی زمین افتاده که با وسیله شخصی به بیمارستان بردیمش.
در بیمارستان که بودم، هادی دوباره زنگ زد. شروع کرد به حال و احوال کردن. گفت: «بیا جای خانه ما، چرا صدات گرفته؟»، او میخواست آمار بگیرد. من هم که میدانستم، چیزی بروز ندادم. چند ساعت بعد از آن هم یک زن جوان با من تماس گرفت. گفت: «میدانم چطور پدرت را زدند و توضیحاتی داد»، این زن جوان را نمیشناختم؛ اما فکر میکنم با «محمد کینیو» در ارتباط بود.