روایت اتفاقات در آمبولانس
زن و همسرش برای دریافت خدمات اولیه وارد آمبولانس میشوند. تکنسین از مرد درخواست میکند که برای همسرش آب تهیه کند. در این لحظه درِ کابین آمبولانس بسته میشود. مرد میگوید: «ابتدا فکر کردم هدف از بستن در کابین، رعایت حریم خصوصی است. با این حال، پس از بازگشت، متوجه شدم که آمبولانس پس از ۸ دقیقه همچنان حرکت نکرده است. زمانی که از شیشه آمبولانس داخل را نگاه کردم، صحنهای را دیدم که باورش خیلی دشوار بود.»
نگرانیهای همسر و تایید حادثه
پس از رسیدن آمبولانس به بیمارستان، مرد داستان حادثه را با همسرش در میان گذاشت. همسر وی نیز ماجرا را تایید کرد و افزود: «من از تکنسین خواستم که بررسی را از روی لباس انجام دهد، ولی او قبول نکرد.» این زوج تصمیم میگیرند موضوع را به پلیس اطلاع دهند و شکایت خود را همان لحظه در بیمارستان ثبت میکنند.
در میان اخبار
رسیدگی به شکایت در مراجع قانونی
با ثبت شکایت، فرآیندهای قانونی آغاز میشود. هرچند همکار تکنسین اورژانس ادعای وقوع تعرض را رد کرد، اما شواهدی نظیر دریافت شماره تماس زن از سوی متهم، جستجوی شبکههای اجتماعی و تماسهای مداوم او توسط پلیس فتا بررسی و به دادگاه ارائه شد. در نتیجه، دادگاه اتهام وارده را محرز دانست.
حکم نهایی صادر شد
دادگاه جرم تکنسین اورژانس را تحت عنوان «رابطه نامشروع یا عمل منافی عفت (غیر از زنا)» تشخیص داده و او را به تحمل ۶۰ ضربه شلاق محکوم کرد. این حکم در مرحله تجدیدنظر نیز تایید شد.
فعالیت ادامهدار تکنسین محکوم
با وجود صدور حکم قطعی، فرد خاطی به فعالیت خود در سیستم اورژانس ادامه میدهد که این مسأله نگرانی شدید خانواده قربانی را برانگیخته است. همسر این زن گفت: «برایم غیرقابل درک است که چطور فردی با چنین سابقهای همچنان اجازه کار در اورژانس را دارد. آیا نیاز است شاهد آسیب به فرد دیگری باشیم؟»
افشاگری همکار تکنسین
یکی از همکاران این تکنسین در تلاش برای جلب رضایت خانواده قربانی، افشاگری عجیبی انجام داد و گفت که این اولین مورد تخلفی نیست که تکنسین متهم مرتکب آن شده است. وی حتی از وجود فیلمهای مشابهی خبر داد که ظاهراً به مراجع قضایی نیز ارائه شدهاند.
شرایط روانی خانواده تحت تأثیر
این زن و همسرش همچنان در پی دریافت مشاوره روانپزشکی هستند و تلاش دارند تا با اقدامات قانونی، مانع ادامه فعالیت تکنسین محکوم در اورژانس شوند. همسر زن گفت: «دوباره با او روبهرو شدم و این بدترین تجربه زندگیام بود. او با نگاه تحقیرآمیزی به من خیره شد.»