گذری بر گلستان سعدی | حکایت یکی را زنی صاحب جمال جوان درگذشت و مادرزن فرتوت ...
یکی را زنی صاحب جمالِ جوان درگذشت و مادرزن فرتوت به علّتِ کابین در خانه مُتَمَکِّن بماند و مرد از مُحاورتِ او به جان رنجیدی و از مجاورتِ او چاره ندیدی، تا گروهی آشنایان به پرسیدن آمدندش.
:
یکی گفتا: چگونهای در مفارقتِ یارِ عزیز؟
گفت: نادیدنِ زن بر من چنان دشخوار نیست که دیدنِ مادرزن.
گل به تاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند
دیده بر تارکِ سَنان دیدن
در میان اخبار
- پیام تبریک و جمالات زیبا برای ولنتاین | پیامک های های جذاب و عاشقانه
- جزییات افزایش حقوق کارگران از زبان وزیر کار +فیلم
- قیمت دلار امروز چهارشنبه 24 بهمن ماه 1403 | قیمت دلار عقب نشینی کرد
- عیادت محمدرضا گلزار از سدالله یکتا بازیگر پیشکسوت ایرانی+فیلم
- استوری برفی سحر دولتشاهی در کنار هنگامه قاضیانی | صمیمت سحر دولتشاهی و خانم بازیگر کولاک کرد
خوشتر از رویِ دشمنان دیدن
واجب است از هزار دوست برید
تا یکی دشمنت نباید دید
مردی به دلیل وفات همسر جوانش در غم و اندوه است، اما از حضور مادرزن پیرش در خانه ناراحت و رنجیدهخاطر است. دوستانش برای دلداری به دیدنش میآیند و او اینگونه ابراز میکند که نبود همسرش برایش دشوار نیست بلکه دیدن مادرزنش بیشتر او را آزار میدهد.
او به شکلی شاعرانه به مقایسه بین زیبایی و زشتی میپردازد و بیان میکند که گاهی بهتر است از هزار دوست جدا شوی تا یک دشمن را ببیند. در واقع، او از درد و سختی دیدن مادری که یادآور فقدان همسرش است، سخن میگوید.
کپی لینک کوتاه خبر: https://faalchi.com/d/3zov8b