اخبار قتل/ اخبار حوادث

مصاحبه جنجالی با قاتل وحشی که همسرش را با کلنگ کشت!

حرف های قاتل :ترس و دلهره عجیبی وجودم را فرا گرفت، پاهایم روی پدال خودرو می‌لرزید،
1403/08/28 14:00
کد خبر: 35619
مصاحبه جنجالی با قاتل وحشی که همسرش را با کلنگ کشت!

 اخبار قتل : زن خمار مقابلم ایستاد و جملات نامفهومی را بر زبان جاری می‌کرد. در‌ها را از داخل قفل کردم. حتی مسیری برای دور زدن هم نداشتم. به هر طریقی بود به انتهای خیابان رسیدم، اما از شدت ترس نمی‌توانستم به دیگر معتادانی نگاه کنم که پشت نخاله‌های ساختمانی نشسته بودند و مرا می‌پاییدند! قرار بود تا دقایقی دیگر صحنه قتل زن ۵۳ ساله به دست «مردکلنگی» بازسازی شود و من حدود نیم ساعت زودتر به نشانی محل جنایت رسیده بودم. همه آینه‌های خودرو را زیر نظر داشتم. هر بار که معتادی از کنارم عبور می‌کرد، همه پیکرم می‌لرزید به طوری که گویی دچار تب و لرز شده‌ام.

طولی نکشید که با ورود خودروی پلیس به محل، اندکی احساس امنیت کردم. تصورم این بود که عبور پرطمطراق رئیس کلانتری محل، معتادان متجاهر را فراری می‌دهد که آشکارا محل وقوع جنایت را به قرق خود درآورده‌اند، اما هیچ کس توجهی به خودروی حامل رئیس کلانتری هم نداشت و همچنان به کار خود مشغول بودند به همین دلیل خودروی پلیس برای تامین امنیت محل بازسازی صحنه قتل، به فضای باز برگشت. دقایقی بعد خودروی حامل قاضی ویژه قتل عمد هم در حالی به محل رسید که این صحنه‌های ناخوشایند توجه قاضی دکتر صادق صفری را نیز به خود جلب کرده بود.

لحظاتی بعد «جواد-ر» (متهم به قتل) از خودروی کارآگاهان پلیس آگاهی پیاده شد و با دستور مقام قضایی به داخل منزل نقلی نوسازی قدم گذاشت که دیگر کسی داخل آن انتظارش را نمی‌کشید.

اشک در چشمانش حلقه زده بود که پرسیدم، این خانه را خودت ساختی؟ با این سوال گویی روح و روانش تکان خورد. نگاهی به چهره‌ام انداخت و گفت:نه! همسرم در یک انباری نگهداری تخم مرغ کار می‌کرد. او با پس اندازهایش این زمین کوچک را خرید و چندماه قبل نیز تصمیم گرفت آن را بسازد! به او گفتم من چیزی ندارم! بیکارم! پولی ندارم! ولی او گفت: خدا بزرگ است! مقداری وام می‌گیریم و با پس اندازی که دارم خانه را می‌سازیم! همسایگان ابتدا می‌گفتند شما بیایید، ما به شما شعله گاز می‌دهیم! برق می‌دهیم! ولی به هیچ کدام از حرف هایشان عمل نکردند! با وجود این همسرم این خانه را ساخت.

*سواد هم داری؟

نه! بیسوادم.

*چرا؟

چون در روستای شفیع آباد در نزدیک قوچان زندگی می‌کردیم. پدرم کشاورزی می‌کرد و من هم در کنار او کار می‌کردم، به همین خاطر هم درس نخواندم.

*چند سال با همسرت زندگی کردی؟

۳۷سال، بزرگ‌ترین پسرم۲۲ساله است.




کپی لینک کوتاه خبر: https://faalchi.com/d/4vq9rz

پربیننده ترین




اخبار داغ